چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي
چه بغض ها که گلو رسوب شد نيامدي
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح , ظهر نه غروب شد نيامدي
هر چند که تکراريه اما چون شعر مورد علاقه ام بود و با مطلبت مناسبت داشت نوشتم .
سلام عزيزم مطلب قشنگي بود من به عنوان يك دوست نويسنده بهت ميگم عزيز دل برادر بهتر بنويس همچينم خوب نبود الكي گفتم دلت نشكنه وگرنه اصلا خيليم بد بود
يك روز مقدس...اصلاً به ذهنم نرسيده بود كه اين طوري فكر كنم
پستت خيلي قشنگ بود...خيلي دوستش دارم...