این بار فقط برای آن قسمت از وجودم می نویسم که می خواهم انکارش کنم و گاه اثباتش... گاهی با خشونت با او رفتار میکنم و هیچ گاه در پی نرمی با وی نیستم
برای همان قسمت از وجودم که خوب و بد را ممزوج کرده ونه البته حق و باطل را
برای آن قسمت از وجودم که خواب های خوشی دیده وروزگاری خواب های مشوشی و چه قدر آن خواب های مشوش را دوست می داشته ..
برای آن قسمت از وجودم که گاهی خودش را آن قدر یادش میرود که در می یابد الله یحول بین المرء و قلبه که تنها الله اش هست و قلب اش و نه المرء اش
برای آن قسمت از وجودم که نمی داند امروز چندم ماه است ولی خوب میداند امروز که تمام شود یک روز به آمدن او نزدیک تر میشود همان قسمتی که حیوان راجی بود امیدوار بود او امروز بیاید
برای همان قسمت وجودم که حتی نگران نیست که انسان بدیست چون میداند اگر او بیاید همه چیز خوب میشود حتی خودش
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن خواب شیرین دیده ام